کد مطلب:315845 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:191

قمر بنی هاشم در جواب برادرش چه گفت
از امام زین العابدین علیه السلام روایت شده: در شب عاشورا پدرم اصحاب خود را جمع نمود، من به او نزدیك شدم - در حالی كه مریض بودم - تا به سخنان آن حضرت گوش فرادهم شنیدم پدرم اصحاب خود را مخاطب قرار داد و چنین فرمود:

«اثنی علی الله أحسن الثناء و احمده علی السراء و الضراء اللهم انی احمدك علی أن أكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا فی الدین و جعلت لنا اسماعا و ابصارا و أفئدة فاجعلنا من الشاكرین».

«خدای تبارك و تعالی را به بهترین وجه می ستایم و در خوشی و ناخوشی او را حمد می كنم. بارخدایا تو را حمد می كنم كه ما را با دادن نبوت اكرام نمودی و به ما قرآن یاد دادی و شناخت دین را به ما عنایت نمودی و برای ما گوش شنوا و دیده ی بصیرت و قلب آماده ی پذیرش حق قرار دادی پس ما را از شكركنندگان قرار ده».

«اما بعد فانی لا اعلم أصحابا أوفی و لا خیرا من أصحابی و لا أهل بیت أبر و أوصل من أهل بیتی، فجزاكم الله عنی خیرا».

«اما بعد همانا من یارانی بهتر و نیكوتر از یاران خود سراغ ندارم و اهل بیتی نیكوتر و باوفاتر از اهل خود سراغ ندارم خدا از طرف من همه ی شما را پاداش نیكو عطا فرماید».

«ألا و انی لأظن یوما لنا من هؤلاء و انی قد اذنت لكم فانطلقوا جمیعا فی حل لیس علیكم حرج منی و لا ذمام، هذا اللیل قد غشیكم فاتخذوه جملا».

«آگاه باشید كه فردا ما با این دشمنان روبرو خواهیم شد و همانا من به شما اذن دادم پس همه ی شما از بیعت من رهایید از جانب من بر شما باكی نیست و پیمانی از جانب من بر عهده ی شما نیست از تاریكی شب استفاده نمایید و بروید». [1] .

«و لیأخذ كل رجل منكم بید رجل من أهل بیتی و تفرقوا فی سوادكم و



[ صفحه 137]



مدائنكم حتی یفرج الله، فان القوم انما یطلبوننی و لو قد أصابونی لهوا عن طلب غیری». [2] .

«هر یك از شما دست یكی از خاندان مرا بگیرد و در این سیاهی شب متفرق شود و به جایگاه و شهرهای خود برود تا خداوند برای شما گشایش فرماید، این جمعیت تنها مرا می طلبند و وقتی كه به من دست یافتند با دیگری كاری ندارند».

وقتی كه خطبه حضرت به اتمام رسید، برادران و فرزندان و برادرزادگان حضرت و دو فرزند عبدالله بن جعفر عرض كردند:

«لم نفعل ذلك؟ لنبقی بعدك؟ لا أرانا الله ذلك أبدا».

«چرا چنین كاری بكنیم و تو را تنها بگذاریم؟ برای اینكه بعد از تو زنده بمانیم؟ هرگز خدا چنین روزی را نیاورد».

آغاز این گونه سخن را حضرت عباس علیه السلام نمود. پس از آن حضرت، دیگران نیز همین سخن را عرض كردند. [3] .

در روایت دیگری چنین آمده است: برادرش حضرت عباس علیه السلام و پسرش علی اكبر علیه السلام و فرزندان عقیل به آن حضرت عرض كردند:

«معاذ الله و الشهر الحرام فماذا نقول للناس اذا رجعنا الیهم انا تركنا سیدنا و عمادنا و تركناه غرضا للنبل و دریئة للرماح و جزرا للسباع و فررنا عنه رغبة فی الحیاة معاذ الله بل نحیا بحیاتك و نموت معك». فبكی و بكوا علیه و جزاهم خیرا. [4] .

«پناه به خدا و ماه حرام كه ما تو را تنها بگذاریم. اگر چنین نماییم به مردم چه بگوییم؟ به مردم بگوییم آقایمان و پناهگاهمان را تنها گذاشتیم كه آماج تیرها گردد و در معرض



[ صفحه 138]



نیزه ها قرار گیرد و درندگان او را بدرند و ما به خاطر علاقه به دنیا فرار كردیم؟! پناه به خدا ما چنین نخواهیم كرد بلكه در كنار تو زنده می مانیم و با تو می میریم». پس حضرت گریه كرد و آنان نیز گریستند و حضرت برای آنان پاداش نیكو درخواست نمود. [5] .

و در بعضی نقل ها آمده است كه حضرت رو به فرزندان عقیل نمود و فرمود: «شهادت مسلم شما را بس است بروید من به شما اجازه رفتن دادم». در این هنگام برادرانش (كه اباالفضل علیه السلام از آنان بود) و همه ی خاندان حضرت عرض كردند:

«یابن رسول الله فما یقول الناس لنا و ماذا نقول لهم؟ نقول لهم: انا تركنا شیخنا و كبیرنا و ابن بنت نبینا لم نرم معه بسهم و لم نطعن معه برمح و لم نضرب بسیف. لا والله یابن رسول الله لا نفارقك ابدا و لكن نقیك بانفسنا حتی نقتل بین یدیك و نرد موردك فقبح الله العیش بعدك». [6] .

«ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اگر چنین كاری كنیم مردم به ما چه خواهند گفت؟ و ما به مردم چه بگوییم؟ به مردم بگوییم كه بزرگ خاندان و سرورمان و پسر دختر پیامبرمان را تنها گذاشتیم. در كنار او تیری به دشمن پرتاب نكردیم و نیزه ای به كار نبردیم و شمشیری نزدیم؟! نه به خدا سوگند ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هرگز از تو جدا نمی شویم بلكه خود را سپر تو قرار می دهیم تا پیش روی تو كشته شویم و آنچه بر تو می گذرد بر ما نیز بگذرد بعد از تو زندگی زشت است».


[1] بحارالانوار، ج 44، ص 392 و 393؛ مجالس عاشورا، ص 249 و 250.

[2] ليلة عاشوراء، ص 24.

[3] بحارالانوار، ج 44، ص 393؛ مجالس عاشورا، ص 250.

[4] ليلة عاشوراء، ص 24.

[5] مجالس عاشورا، ص 250.

[6] معالي السبطين، مجلس دوم از فصل هشتم.